مگو که پیر شدم …
مرو مرو که مرا با تو گفتگوست هنوز
بیا بیا که دلم باغ آرزوست هنوز
بمان و زمزمه ام را بهانه باش و بخوان
که عقده های غمم مانده در گلوست هنوز
همان غمی که به دیروز قصد جانم داشت
به پرده های دلم گرم جستجوست هنوز
مگو که پیر شدم و ز کرشمه میرنجم
دل رمیده ز خویشم بهانه جوست هنوز
فسردگی نپذیرم ز برف موی سفید
که طبع لاله پرستم بنفشه خوست هنوز
از آن به غیرت صحرا نشین خورم سوگند
که خانه گل وحشی کنار جوست هنوز
ز داغ نیم نگاهت که با دلم خو کرد
خیال چشم تو با اشک روبروست هنوز
به قطره کاری شبنم خطاست نسبت اشک
شراب این خُم خونین سبو سبوست هنوز
به یک اشاره که بر تار هستیم کردی
ترانه رفته و در کاسه های وهوست هنوز
به یُمن باده رسیدم به فیض بد نامی
نه زاهدم که غمش حفظ آبروست هنوز
پریش آنکه دلم را غم نخستین داد
بهانه جوئی اشکم برای اوست هنوز
اردیبهشت 1375