نیست حاجت بهره مند از آب حیوانم کنند
به که جـام می بنوشـانند و انسـانم کننـد
همسرم بهرام سیاره متولد یکم مردادماه 1323، فرزند ارشد استاد آشفته در خانوادهای چشم به جهان گشود که باهنر آشنا و عجین بودند. پدربزرگشان هاشم سیاره متخلص به سیاره صاحب سه دیوان بهنام: جنگل مولا، گلشن معرفت و آیینه اسرار. پدر ایشان قاسم سیاره متخلص به آشفته صاحب پنج دیوان بهنام: خوشه، دو گاه، ترجمان گل و اشک، دیوانه آشفته و هشل هفت که با بیان طنز سروده شده است.
استاد پریش به غیر از شعر در زمینه هنر عکاسی و نقاشی نیز از ذهن خلاقی برخوردار بودند. از همان اوان نوجوانی به حرفهی پدر که همان هنر عکاسی بود روی آوردند و این هنر را به حد اعلی میشناختند تا جایی که در همان دوران تصویری از پیری پالان دوز تهیه کرده و آن تصویر را در مجلات آن زمان به چاپ رساندند و جزء برترین عکاسان نوجوان اثر هنریشان به ثبت رسید و این امتیاز بارها و بارها به عناوین مختلف تکرار شد و در سال 1354 جزء برترین عکاسان ایران در تالار وحدت از ایشان تجلیل به عمل آمد.
برای فراغت از روزمرگیها و آرامش روح، بوم نقاشی را مقابل خود گذاشته و قلم به دست گرفتند و آثاری را خلق کردند که سالهای متمادی آذین بخش نمایشگاهها بود؛ با این که در این زمینه هیچ آموزشی ندیده بودند. یکی از چندین اثر ایشان تابلوی خرمشهر بود که ذهن خلاق و دستان توانمندشان بر بوم نقاشی خلق کرده بود که سالها در نمایشگاههای دوران جنگ به نمایش گذاشته شده بود.
در سال 1363 در سن چهلسالگی سرودن شعر را آغاز کردند که براثر تحولات گوناگون انجام گرفت. اولین بیت شعر را زمانی سرودند که هیچگونه معلوماتی از قواعد، قوانین و ملزومات شعری نمیدانستند. و آن بیت شعر این است:
سوختـــم از آتـش اغیـــار و یــار
من هم از گل شکوه دارم هم ز خار
وقتی در محضر پدرشان این شعر را قرائت کردند مورد تحسین پدر قرار گرفتند. اولین شعر فولکلور خود را در سال 1364 سرودند که همان شعر معروف “عروسی دیزه” است؛ چراکه سرودن این اشعار بههمین بهانه بود و نشستن بر دل مردم و جامعه گواه این ادعا. در سال 1385 شعر محلی و طنز ایشان مقام اول را در ایران کسب کرد.
پنج سال بعد از شروع سرودن اشعار و غزلیات، اولین دیوان شعر را با نام “دیوان پریش” به همت خود و با مقدمه دکتر الهی قمشهای به چاپ رسانیدند و که بسیار مورد توجه قرار گرفت. به فرموده دکتر الهی قمشهای “پریش” به سبب همدمی و انس دائم با شاعران آسمانی ادب پارسی، هم فنون سخن پردازی چون حفظ مناسبات و هماهنگی های لفظی و معنوی که به موسیقی های درون و برون تعبیر کردهاند را در مکتب آنان آموخته؛ و هم از حیث مضمون سازی و خلق تعابیر بکر و تازه از سبک شاعران هندی چون صائب، بیدل و کلیم بهرهی بسیار برده است. مطلع غزلهای پریش دعوت به عشق و آزادگی است:
بیا که سجده به هر آستان و در نکنیم
به غیر زمزمه عشـق نغمـه سر نکنیـم
پریش خط ذوق و اندیشه و فرهنگ پدر را دنبال کرده و به مصاحبت ادیبان بزرگ عشق چون حافظ، سعدی و مولانا مانند پدر، آشفته و پریشان عالم دل شد.
آشفته شو پریش که حافظ به نکته گفت
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دومین دیوان پریش بهنام “پردیس پریش” در سال 1380 با مقدمه دکتر الهی قمشهای به چاپ رسید و در مدت کوتاهی نایاب شد.
در سال 1347 زمانیکه فقط افراد متمول و میانسال به سفر حج مشرف میشدند ایشان با سن بیست و پنج سال به سفر حج مشرف شدند. در سال 1350 زندگی مشترکشان را شروع کردند و در مدت چهل سال زندگی من با ایشان خود را از خوشبختترین احساس کردم. چرا که خودساخته بودند و فرزندان خود را همیشه به صداقت و پاکدامنی و راستگویی آموزش میدادند. خدا را شاکرم که تمام فرزندانم چه در هنر و چه در کسبوکار زبانزدند چرا که آموزشدیدهی دست ایشان بودند. به جرأت میتوانم بگویم اگر بینظیر نبودند کمنظیر بودند.
در سال 1387 در سن شصت و چهار سالگی دچار بیماری نارسایی کلیه شدند و مدت سه سال درگیر با این بیماری بودند. در بیستم مرداد ماه سال 1390 دعوت حق را لبیک گفتند.
چو شمـع بزم به پا ایستـاده آب شـدم
به دست آتش دل سوختم کباب شدم
پریش فال پریـدن به نام شبنـم خورد
برای آبلـه پـایی من انتخـاب شــدم
از اتفاقات نادر، کوچ ابدی ایشان به همراه پدر بود که این اتفاق را در اشعار خود اینگونه بیان کرده بودند:
آشفتـه وار گفت پریش این ترانه را
یادش بخیر آنکه سفر بی پدر نکرد
استاد پریش انگار از محل دفن خود نیز آگاهی داشته و به آن در اشعار خود اشاره کرده اند:
به زیارت شهیدان به پریش هم گذر کن
که اسیـر دست دل بود و نکـرد آرزویـی
(ایشان به همراه پدر در صحن علمای شهر کنار گلزار شهدای شهرستان شهرضا به خاک سپرده شده اند.)
در جایی دیگر سروده اند:
با چشـم بسته نکهت گل را توان شنید
آنجا که بوی عشق شنیدی مزار ماست
————
هر چند که خـود به کار خود حیـرانیم
آن چیــز کـه در خیــال نایـد آنیــم
تابوت شود سینه چو دل عشق نداشت
ما لحظـه مرگ خـویش را میدانیــم
روحش شاد و یادش گرامی
فروغ السادات ایزدی (همسر استاد پریش)
تابستان 1402