گلچین و باغبان
به نام آنکه غم را رایگان کرد
به غم عشاق خود را امتحان کرد
در اول خانه سوز آدمی بود
به آب عشق غم را مهربان کرد
حریم دل چراغ افروز می خواست
غم عشق آمد و در دل مکان کرد
اگر محرم به عالم بود دل بود
نه باغ گل که داغش را عیان کرد
بنای شعر حافظ حرف دل بود
که نامش را به عالم جاودان کرد
شگفتی بین که در دل ها مکان داشت
خداوندی که خلق کهکشان کرد
به هر کس بست راه معرفت را
دلش را مایل این خاکدان کرد
فلک از من جدا بنشین که قسمت
تو را گلچین و ما را باغبان کرد
بشر بی اختیار آمد که یزدان
به هر کس گفت هر کاری همان کرد
زغن را با سیه کاری شکر داد
هما را طعنه سوز استخوان کرد
یکی را فقر داد و حکمت آموخت
یکی را جهل داد و کامران کرد
یکی جُز بر درش زانو نسایید
یکی تعظیم بر هر آستان کرد
یکی چون دید دنیا را نخندید
یکی دریوزگی از زعفران کرد
یکی چون لاله رخت سرخ پوشید
یکی چون غنچه خون خورد و نهان کرد
یکی نشناخت زیر پای خود را
یکی در خاک سیر آسمان کرد
یکی بار گران را بُرد تا مرد
به دنیا کار اسب و استران کرد
یکی پیراهنش را کرد صد چاک
یکی درمانده را بی آشیان کرد
یکی دینار مزد زحمتش را
شبانگه خرج شام این و آن کرد
یکی از گندمش صد خوشه برداشت
یکی دزدی پی یک قرص نان کرد
یکی با نام تقوی ظاهر آراست
به باطن هر چه شیطان گفت آن کرد
یکی از یأس و نومیدی سخن گفت
بهار آرزوها را خزان کرد
چو دید از دست دنیا می گریزد
طمع این طفل را شیرین زبان کرد
حدیث سبزه بود و گوسفندان
خدا چون یاد از باغ جنان کرد
سیاست باف دنیا را چو طفلان
به خوابش با فریب داستان کرد
دعای سفره خوان این را ندانست
نه شکر نان که باید شکر جان کرد
خدا جز معرفت از ما نمی خواست
در این معنی نمی باید گمان کرد
در این دنیاش آمرزید آن را
که با آیین عرفان نکته دان کرد
محبت، فیض بخشی، مهر، یاری
جز این کرد آنکه در دنیا زیان کرد
بخواند گوشه ای تا از نوایش
چکاوک را خدا آوازه خوان کرد
به زعم من خدا آن را که می خواست
به الطاف عمیمش میهمان کرد
دلش را زنگ تاریکی نگیرد
هر آن کس خاطری را شادمان کرد
پریشا گر چه پیرم کرد دنیا
دلم را یا خدا گفتن جوان کرد
مرداد ماه 1369