کربلا فریاد خون، فریاد اشک
باز یاران کربلایی گشته ام
واژه ی پاکم، خدایی گشته ام
پای اشکم هر زمان وا می شود
لاله ی شعرم شکوفا می شود
بس که طبعم تشنه حال کربلاست
نیست دل در سینه ی من، نینواست
کربلا یعنی به هر احوال، عشق
کربلا یعنی هزاران سال عشق
هم صدا با های های بی کسی
کربلا یعنی دوای بی کسی
کعبه ی درماندگان، دلدادگان
قبله ی اهل زمین و آسمان
کربلا میقات یارب های من
خانقاهی بر دل تنهای من
کربلا یعنی جهانی ماجرا
ابتدایی تا ابد بی انتها
کربلا یعنی ستیز با ستم
کربلا یعنی خروش دم به دم
کربلا یک میر و هفتاد و دو مرد
کربلا یعنی شرف، یعنی نبرد
خون گرم آویزه ی شمشیر سرد
نعره و سم ستور و خاک و گرد
کربلا ترسیمی از نور و صدا
حالتی با چشم و با گوش آشنا
کربلا تکرار در تعداد اشک
کربلا فریاد خون، فریاد اشک
کربلا شمع ره سر گشتگی
کربلا تفسیر زخم و تشنگی
حرمت نامش به هر دردی دوا
تربتش چون یا خدا مشکل گشا
کربلا یعنی کرامت داشتن
رفتن و با خون خود گل کاشتن
کربلا یک دفتر و صد سرگذشت
لحظه ای از هر چه می باید گذشت
کربلا یعنی ز دل یاهو زدن
بر سر نعش جوان زانو زدن
کربلا یعنی بها پرداختن
گاه با پا، گاه با سر تاختن
کربلا آغاز راهی بس دراز
کربلا یعنی سلام یک نماز
کربلا یعنی خیام افروختن
آشیان از مرغ سقّا سوختن
کربلا یعنی نرفتن زیر بار
کربلا یعنی دویدن روی خار
کربلا هر دادخواهی را امید
کربلا نیروی زانوی شهید
کربلا پنهان درون آب ها
کربلا شیرازه ی محراب ها
کربلا در سینه الهام نفس
کربلا آواز بیرون از قفس
کربلا یعنی گذشت از هر چه هست
آب را از خویش راندن با دو دست
کربلا یعی خُمی لبریز می
گل شکفتن بر ستیغ چوب نی
معتکف در آشیان یادها
کربلا پیچیده در فریادها
کربلا قدر هزاران سال داغ
یک زیارتگاه و یک دنیا چراغ
کربلا هر واژه اش صد اعتبار
کربلا هر لحظه اش صد افتخار
کربلا دیباچه ی فرزانگی
یک زن و هفت آسمان مردانگی
یک زن و یک شورش و یک یا خدا
انفجاری پر تشعشع، پر صدا
کربلا میخانه ای با صد سبو
کربلا یعنی شرافت، آبرو
ضعف را با نام آل الّهیان
نیست نسبت ای خداوند بیان
ای که جز این صحنه سازی می کنی
با سخن طفلانه بازی می کنی
کربلا غمنامه ی افسوس ماست
کربلا عطر گل ناموس ماست
گر چه باید با غمش بگریستن
ای خوشا یکدم حسینی زیستن
هان که نسپاری به خاطر نام کس
بردباری کار عباس است و بس
گر چه استغنا کلامی کامل است
تشنه برگشتن ز دریا مشکل است
بر تو زیبد ای شهید تشنه لب
سیرچشمی، معرفتمندی، ادب
پیش عزمت ای شهید کاینات
لب به دندان می گزد آب فرات
در من و این اضطراب و واهمه
یک نظر کن ای حسین فاطمه
گر چه بسیارت به پنهان گفته ام
رحمتی آور که بس آشفته ام
قدر تکرار کلام یا خدا
آفرینت ای حسین مرتضی
من کیم آنجا که در میلاد تو
عشق می گوید مبارک باد تو
گر نمک دارد عبارت های من
جان گرفت از تو حکایت های من
گیـــریش گـــــر در پنــــاه لطــــف خــــویش
مـــی دمـــد آیینــــه از خـــــاک پــــریـــش
بهمن ماه 1371
1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
بی نظیر بود .خدا رحمت کنه استاد رو وبا اباعبدالله محشور