موهوم
نصیب کس نشود تلخی زمانه ی ما
که دود حادثه پر می کشد ز خانه ی ما
به جرم واژه ی موهوم زندگی کردن
به زیر منت گردون شکست، شانه ی ما
مگر که خود نه بر این در کبوتر حرمیم
به زهر بهر چه آلوده اند دانه ی ما
پرندگان گل و عاشقان گلزاریم
مخواه شعله کشد آه از آشیانه ی ما
شکستگان قوی دست، زیر دستانند
چرا زمانه نگیرد دلش بهانه ی ما
دریغ و درد که صیاد بلبلان می خواست
ز تنگنای قفس بشنود ترانه ی ما
گلوی نای بریدند تا از این روزن
به گوش کس نرسد بانگ عاشقانه ی ما
بسان غنچه ی گل سر به جیب خویش کند
به طفل، دایه اگر سر کند فسانه ی ما
همیشه پا به سفر همچو مرغ مهجوریم
پریش حاجت طوفان نداشت لانه ی ما
مرداد ماه 1368